چرا اینقدر ناپایدار هستیم؟چرا تاریخ ما تکهتکه است؟ چرا تاریخ ما تکهتکه است؟ چرا در هر دوره، سیاستها و اندیشههایی در تناقض کامل با دوره قبل دیده میشود؟ چرا امتداد نداریم؟ چرا منحنی رفتاری ما در این حدّ، فراز و نشیب دارد؟ پاراگراف زیر، دریایی از مطلب دارد: «نصرتالله معینیان، رییس دفتر مخصوص شاهنشاهی… مردی رازدار و متواضع بود. هیچکس حتی دشمنان دربار و مخالفان شاه در ذکاوت، دقت و به خصوص صحت عمل وی تردیدی ابراز نمیداشتند… در پایان رژیم، قطعاً با اجازه یا تأیید شاه، تمام بایگانی دفتر مخصوص شاهنشاهی را که مشتمل بر همه اسناد پنجاه ساله دوران پهلوی بود با دو هواپیمای نظامی به خارج از ایران منتقل کرد که اکنون قاعدتاً باید در صندوقهای بانک یا بانکهایی باشد و مسلماً منبع بینظیر و بدیلی برای مطالعه تاریخ این دوران خواهد بود.» (منبع: هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، محمدرضا پهلوی: آخرین شاهنشاه ایران. پاریس: نشر Perrin، ۲۰۱۳٫ ترجمه فارسی ۲۰۱۴، صص ۴۵۹-۴۵۸). طی تحقیقات برای تدوین کتابِ در حال اتمام خود، «اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی،» به امثال این نقل قول و نقل قولهایی مشابه بسیار برخورد کردهام. از منظر یک دانشجوی علوم انسانی، این سؤال به کرّات مطرح میشود: چرا تاریخ ما تکهتکه است؟ چرا در هر دوره، سیاستها و اندیشههایی در تناقض کامل با دوره قبل دیده میشود؟ چرا امتداد نداریم؟ چرا منحنی رفتاری ما در این حدّ، فراز و نشیب دارد؟ در یکونیم قرن گذشته، به جز دورههای کوتاه چند ساله آرامش، عموماً کشور از یک بحران به بحران دیگر مبتلا شده است: بحرانهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و سیاست خارجی. آیا این فراز و نشیبها لازمه استقرار نهایی است؟ مانند آن چه در تاریخ کشورهایی مانند نروژ، سوئد، هلند و ژاپن مشاهده میکنیم. اگر این طور است باید چه کار کنیم که به استقرار برسیم؟ چرا باید مهمترین اسناد نیمقرن کشور به مکان نامعلومی در خارج برود؟ چرا نمیتوانیم سیستمی بسازیم که حداقل به یک قرن برسد؟ آنهایی که ساختهاند چه کار متفاوتی نسبت به ما انجام دادهاند؟ آیا مشکل در جغرافیا، یا فرهنگ یا نظام اقتصادی یا عوامل خارجی است؟ این نوع پاسخها خیلی کلّی هستند و گرهی را باز نمیکنند. باید ریز شویم. دقیق شویم. سراغ تجربیات بشری برویم. از دیگران بیاموزیم. مشورت کنیم. از همه مهمتر قدری سؤال کنیم. این خصلت تعیینکنندهای که کانون بهتر شدن و رشد است. شاید لازم است به کلیدیترین موضوع برسیم و آن تعریف انسان است. رفتار انسانها بر اساس نیاز است، طیفی از نیازها. تا نیازهای او تأمین نشود آرام نمیگیرد. تا به نیازهای او توجه نشود، استقرار نمییابد. نیازها طبقهبندی دارند. نیازی مقدم بر نیازی دیگر است. تا یک نیازی تأمین نشود، سراغ نیاز بعدی نمیرود. در کشور چاد، آزادی و دموکراسی خیلی مشتری ندارد. اولین نیاز، زنده نگاه داشتن بچههایی است که به دنیا میآیند. در سال ۱۳۵۵ حدود صد هزار نفر ایرانی در اروپا، آمریکای شمالی و هند دانشجو بودند. محمدرضا شاه نیاز به غذا، تا حدّی مسکن، آموزش زنان، تربیت متخصص در دانشگاهها، دیده شدن محترمانه ایران در جهان را فراهم کرد. حتی در سال ۱۳۵۲ ایرانایر به یکی از بهترین شرکتهای هواپیمایی جهان تبدیل شد اما بعد گفت: مشورت و مشارکت و نظرخواهی و تبادل آراء ممنوع. به نوعی به مردم گفته شد که مقدّرات کشور فقط در ملاحظات، محاسبات و منافع یک فرد تعیین میشود. او مانع از تأمین یک نیاز مدنی شد. نمیشود در یک جامعه صدها هزار متخصص تربیت کرد، بعد مستقیم و غیر مستقیم به آنها گفت شماها در جهتگیری کشور کارهای نیستید. این کار درستی بود که ایران در دهه چهل شمسی سراغ صنعت، اقتصاد، تولید، شهرنشینی، نوسازی عمرانی، آموزش عمومی و ارتباطات گسترده بینالمللی رفت اما وقتی شهروندان وارد مرحله بعدیِ نیازها شدند، نظام سیاسی مانع شد. استبداد فردی با شدت بالاتری از ۱۳۴۸ آغاز شد. نظام تصمیمگیری به نیازهای طیف وسیعی از شهرنشینان و تحصیلکردهها بیتفاوت بود. بنابراین، بحرانها روی هم انباشته شدند. تداوم (Consistency) ناشی از انجام دادن هر کاری در زمان و مکان خاص خودش است. در خانواده، در بنگاه، در جامعه و در حکمرانی، اولین نشانههای مشکل زمانی است که نیازهای طرفین نادیده گرفته شوند. چرچیل سه بار در زندگی سیاسی کاملاً شکست خورد ولی باز ظهور کرد. او تا آنجا پیش رفت که رفتار ناجوانمردانه سیاستمداران را علائم نیاز بعضی از آنان دانست. او انتظار رفتار اخلاقی از جانب عموم سیاستمداران را نداشت. چرچیل در اواخر عمر زمانی که یک خبرنگار از او پرسید: چه مسئلهای شما را در زندگی بیش از همه آزار داد و شما را رنجاند، گفت: بیخوابی. او معتقد بود افراد قوی، طیفی از نیاز دارند و افراد ضعیف، طیف دیگر. به رسمیت شناختن نیازهای دیگران، اولین شرط اعتمادسازی است. چرا بعد از سونامی ژاپن، مردم ۱۸۰ میلیون دلار پول نقد را جمعآوری کرده به دولت دادند؟ چون نیازی به آن پول نداشتند. چرا وقتی یک ایرانی سعی کرد ممیز مالیاتِ آلمانی را فریب دهد، نتوانست؟ چون ممیز مالیاتی دسته چکی را به او نشان داد که با اجازه دولت آلمان هر چه میخواست میتوانست تهیه کند و نیازی به رشوه نداشت. آیا تجربه کردهاید که بعضیها از ۱۰ جملهای که میگویند، یازده جمله آن دروغ است؟ آنها برای بقا، رشد، دسترسی به امکانات، رفع محرومیتهای گذشته، نیاز به دروغ گفتن دارند. به عبارتی کوتاهتر، نیازهای گذشته و حال آنان برطرف نشده است. در ایجاد یک نظام اجتماعی سالم باید کاری کرد تا افراد نیازهایشان برطرف شود تا دروغ نگویند و رفتارهای نامعقول نداشته باشند. پایداری در ارتباط، در مدیریت، در دوستی، در تولید، در بازرگانی، در همسایگی، در حکمرانی و در سیاست خارجی محتاج تشخیص نیازهای طرف مقابل است. آبراهام ماسلو (Abraham Maslow)، نظریهپرداز هرم نیازها تا آنجا پیش میرود که نیاز به احترام را مطرح میکند ولی آن را در رتبه چهارم بعد از نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی و عاطفی قرار میدهد. در هفته جاری، نویسندهای (Michael Wolff) آن قدر احساس آزادی و امنیت کرد که در کتابی به نام (Fire and Fury) رئیسجمهور آمریکا را شخصی با بیثباتی روانی توصیف کرد. رئیسجمهور نیز در پاسخ، خود را شخصی موفق در کار اقتصادی و سیاسی خطاب و صفت نابغه را به خود منتسب کرد. هر دو، نیاز به آزادی بیان را تجربه کردند، ضمن این که نیاز به غذا، مسکن، دیده شدن، فرصت رشد، فرصت رقابت و فرصت طرح آزادانه دیدگاههای خود را قبلاً تجربه کردهاند. این در سیستمی اتفاق افتاد که علیرغم صدها فراز و نشیب، بحران، جنگ داخلی و جنگهای خارجی تا به امروز ۲۴۲ سال تداوم داشته است. تصور کنید وزیر شدن یک خانم تحصیلکرده مهاجر افغانی و یک سیک هندی در کانادا، چه روحیه و رفع نیازی در میان میلیونها مهاجر کانادایی ایجاد میکند. همه شهروندان یک جامعه نیاز به رفع نیازها، توجه و احترام دارند. پایداری سیستمها منوط به رفع نیازهای کسانی است که در آن زندگی می کنند.» محمود سریع القلم منبع:ایسنا