خاطرات تهران،شهر حاجی لکلک(مرتض احمدی) توسط تهران شناسی ارسالشده در ۱۳۹۶-۰۸-۰۷ ۰ 37 6,138 لک لک و چلچله های تهران زندهیاد مرتضی احمدی در کودکی برای بازی همیشه به دروازه گمرک میرفتم. باور نمیکنید اگر بگویم خرابی دروازههای تهران چقدر مرا آزرد. بسیاری از امروزیها نمیدانند تهران زمانی لکلک و چلچله داشت. اکنون چه؟ میتوان اینها را در تهران دید؟ فقط چند تا کبوترچاهی و کلاغ مانده است. در همین خیابان ولیعصر، از میدان ولیعصر تا میدان ونک دهها هزار گنجشک با جیکجیکهایشان ترانه میخواندند. بهترین موسیقی که شنیدهام همان بود. بسیاری از رهگذران میایستادند تا آواز آنها را گوش کنند. صدا به صدا نمیرسید. مردم آن زمان با پرندهها زندگی میکردند و دوستشان داشتند. تهران قدیم، پرندههای بسیاری داشت. هر کدام از اینها برای خود داستانها و حکایتهایی به همراه میآوردند که پدرها و مادرها برای بچهها بازمیگفتند. برای برخی از آنها حتی سنتها و آیینهایی وجود داشت. قدیمترها در تهران، جغد زیاد بود. اگر جغدی روی بام خانهای مینشست و میخواند، زنها در خانه سفرهای میانداختند و در سفره، آینه و قرآن و نقل و نبات میگذاشتند. اگر جغد ناله میکرد، آینهای را به گونهای قرار میدادند تا شاید جغد خودش را در آینه ببیند و برود. حتی برخی گریه میکردند و به جغد میگفتند «برو، برو» تا نکند که شومی جغد دامن آن خانواده را بگیرد . من بارها در تهران آن روزگار، لکلک میدیدم. گنبد و گلدستههای مسجد یا امامزادهای نبود که لکلک روی آنها نباشد. خودم یکبار در حرم حضرت عبدالعظیم، جنگ لکلک و مار را تماشا کردم؛ چه صحنه ترسناکی بود! میگفتند لکلک، گوشت مار را خیلی دوست دارد. در آن روز، لکلک پاهای بلندش را طوری باز کرده بود که مار نتواند آنها را نیش بزند. وقتی سرانجام با نوک بلندش بر سر مار کوبید، آن را به آسمان برد و رها کرد تا از مردن مار مطمئن شود. این لقب «حاجی لکلک» هم به این پرنده داده بودن، برای خود داستانی داشت که از سینه مادربزرگها و مادرها به بچهها منتقل میشد. زمستان که میشد ما که بچه بودیم و لکلکها را دیگر روی گنبدها و گلدستهها و بامهای تهران نمیدیدیم، برایمان این پرسش مطرح میشد که لکلکها کجا رفتهاند. مادربزرگها و مادرها داستانی قدیمی را برایمان تعریف میکردند. میگفتند لکلکها به مکه رفتهاند. باور نمیکنید با چه مهارتی در داستانپردازی، رخدادهای در مسیر سفر لکلکها از تهران تا مکه را تعریف میکردند! آنگونه بود که ما به لکلکها وقتی که هوا گرم میشد و به شهر بازمیگشتند، «حاجی لکلک» میگفتیم! بخشی از آخرین گفتوگوی مهدی یساولی با زندهیاد مرتضی احمدی درباره تاریخ شفاهی تهران قدیم، یکماه پیش از درگذشت