اجتماعی از “ملّیِ” حاجحسین ملک تا “ملّیِ” سازمان میراثفرهنگی/این کجا و آن کجا؟! توسط تهران شناسی ارسالشده در ۱۳۹۶-۱۱-۰۷ ۰ 104 2,991 از “ملّیِ” حاجحسین ملک تا “ملّیِ” سازمان میراثفرهنگی/این کجا و آن کجا؟! سرشت دستگاههای دولتی است که میتوان یک نهاد فرهنگی را تابع تمایلات افراد یا اصناف به خصوص قرار داد و دیگران را از مشارکت در اداره نهادی که واژه “ملی” را یدک میکشد، محروم کرد. در محوطه موسوم به میدان مشق دو موزه در همسایگی هم قرار دارند که هر دو در سال ۱۳۱۶ خورشیدی بنیان نهاده شدهاند و هشتادمین سالروز بنیادگذاری خود را جشن گرفتند: یکی موزه ملی ایران و دیگری کتابخانه و موزه ملی ملک؛ اولی موزهای دولتی، حاصل برنامهریزی و بودجهدهی دولت؛ و دیگری، موزهای وقفی برآمده از همت حاج حسین آقا ملک. این دو موزه اگرچه هر دو عنوان “ملی” را بر تارک دارند اما دو مفهوم متفاوت از این واژه را بازمیتابانند. در مقطعی از دوره پس از مشروطه، واژه ملی به معنای “ملتی” به کار میرفت و در مقابلِ “دولتی” قرار داشت. آنچه که دولت در شکل گیری آن نقشی نداشت و برآمده از همت و کوشش فرد یا افرادی از آحاد ملت بود، ملی خوانده میشد؛ مانند مدارس ملی که مترادف مدارس غیرانتفاعی امروزی بودند. بدین سان، وقتی حاج حسین ملک گنجینه بزرگی از نسخ خطی و آثار تاریخی و هنری را با ثروت شخصی خود گردآورد و بر آستان علی بن موسیالرضا علیهالسلام وقف کرد، آن را کتابخانه و موزه ملی ملک نامید تا همگان بدانند که دولت در این سعی بلیغ نقشی نداشته است. موزه ملی ایران نیز ابتدا موزه ایران باستان – و گاه موزه تهران – خوانده میشد تا اینکه در دهههای اخیر، صفت ملی را ضمیمه نام خود کرد. این ملی اما، دقیقا به معنای دولتی بود: مترادف واژه انگلیسی National که به شکل صفت برای انتساب به Nation به کار میرود و به آنچه منتسب به دولت است اطلاق میشود؛ مانند شرکت ملی نفت یا کتابخانه ملی یا سازمان ملی استاندارد که هرچند به عموم ملت تعلق دارند اما تحت اداره و حمایت دولت هستند. شاید تفاوت معنای ملی در عنوان این دو موزه، موضوعی تاریخی و زبانشناختی به نظر بیاید اما این تفاوت، سرنوشت متفاوتی را برای آنها رقم زده است؛ سرنوشتهایی که مقایسهشان از پسِ هشتاد سال بسی نکته آموز است: ۱- هنگامی که حاج حسین آقا ملک، کتابخانه و موزه ملک را وقف کرد، نیک میدانست که تأسیس نهاد یک چیز است و پایایی و پویایی آن چیز دیگر. پس منابعی را برای اداره و گسترش نهاد وقفی خود درنظر گرفت که عمدتا شامل اماکن تجاری و مزارع کشاورزی در تهران و خراسان بودند. در وقفنامه نیز موارد مصرف این منابع به دقت مشخص و برای آنها متولی و ناظر تعیین شد. در مقابل، موزه ملی ایران به این دستاویز که توسط دولت اداره میشود و خزانه دولت وصل به شیر نفت یا مالیات شهرندان است و هر سال در قانون بودجه، ردیفی برایش درنظر گرفته خواهد شد، از دسترسی به منابع پایدار و اختصاصی محروم ماند. در طول هشت دهه، هرگاه که پیشرفت موزه ملی با سیاست دولتِ وقت هماهنگ بوده یا اولیای امور درک بهتری از مقوله موزه داشتهاند، امکانات و اعتبارات بیشتری در اختیار قرار گرفته است و هرگاه که چنین نبوده، به حداقلها بسنده شده است. ۲- به دلیل پیشگفته و نیز به سبب نارساییهای ناشی از بوروکراسی اداری و ضعف مدیریت دولتی، موزه ملی ایران در عمر بلند خود، نه یک روند خطیِ رو به جلو بلکه روندی سینوسی را طی کرده است؛ چندان که در همین سالهای اخیر (۱۳۸۲ تا ۱۳۹۲) پَسرفت آن را نیز شاهد بودهایم. در این سالها نه فقط طرح توسعه موزه ملی و گسترش آن در کل فضای میدان مشق به بایگانی سپرده شد، بلکه یکی از دو گنجینه آن یعنی گنجینه دوران اسلامی نیز به مدت ۹ سال تعطیل بود و سرانجام در موقعیت نامناسب و با وضعی نامناسب گشایش یافت. هرچند که اوضاع موزه در چهار سال اخیر بهبود یافته اما هیچ تضمینی وجود ندارد که با تغییرات مدیریتی در سه سطح موزه ملی، سازمان میراث فرهنگی و دولت، دوباره به روزهای سخت گذشته بازنگردد. کافی است در نظر آوریم که در هشت سال اخیر، موزه ملی ایران چهار بار دستخوش تغییر مدیریت شده و نهاد بالادستی آن یعنی سازمان میراث فرهنگی نیز هشت بار رییس عوض کرده است. در همسایگی این موزه اما، موزه ملی ملک توانسته است در مقاطع مختلف زمانی، شاهد جهشهای قابل توجه باشد؛ مانند سال ۱۳۷۵ که ساختمان جدید و بزرگ موزه از محل موقوفات ملک به بهرهبرداری رسید و نیز از سال ۱۳۸۸ تاکنون که از نظر کمی و کیفی پیشرفتهای قابل ملاحظهای را تجربه کرده است. شکی نیست که برخلاف موزه ملی ایران، بخشی از موفقیتهای موزه ملک در پرتو ثبات مدیریتی آن رقم خورده است و در عین حال، مندرجات وقفنامه، تا حد زیادی (نه تماما) ضامن تحقق اهداف واقف و مهار تمایلات ناشی از عقاید و سلایق شخصی متولیان بوده است. ۳- اگرچه شمار آثار موجود در موزه ملی ملک، بسیار کمتر از آثار موزه ملی است اما تاریخ و فرهنگ ایران را به شکل بهتری بازتاب میدهد و از این حیث جامعیت بیشتری دارد. مخاطب ایرانی یا غیرایرانی که به این موزه میرود، با مجموعهای از نسخ نفیس خطی، تمبر، سکه و مدال، آثار خوشنویسی و نگارگری، تابلوهای نقاشی، آثار لاکی، فرش، مبلمان، ابزارهای علمی کهن و… مواجه میشود و به مدد برخی نوآوریها، آگاهیهایی را درباره وجوه غیرملموس فرهنگ و تمدن ایران مانند ادبیات فارسی یا آیینها و آداب و رسوم اجتماعی کسب میکند. این در حالی است که بازدیدکنندگان موزه ملی ایران، عمدتا با آثار باستانشناسی روبرو میشوند و ناگزیرند که آثار مرتبط با تاریخ هنر ایران را نیز از دریچه باستانشناسی ببیند. این نیز، سرشت دستگاههای دولتی است که میتوان یک نهاد فرهنگی را تابع تمایلات افراد یا اصناف به خصوص قرار داد و دیگران را از مشارکت در اداره نهادی که واژه “ملی” را یدک میکشد، محروم کرد. ۴- در حالی که بخش بزرگی از آثار موزه ملک در تالارهای نمایش قرار دارند و به تناوب با آثار موجود در مخزن جایگزین میشوند، حجم آثار موجود در مخازن موزه ملی ایران چندین برابر آثار موجود در تالارهای نمایش است و ویترینهای موجود، بسیار تکراری و کسالتبار به نظر میرسند. تأسفبارتر اینکه شمارش دقیقی از آثار مخزن وجود ندارد و اختلافات چند ده هزارتایی در جمع این آثار به چشم میخورد. در چنین فضایی بود که سالها پیش، الواح زرین و سیمین تخت جمشید توسط یکی از دستاندرکاران موزه ملی به سرقت رفت و مدتها طول کشید تا این سرقت، کشف و سارق شناسایی شود؛ کشفی که تاکنون به کشف آثار مسروقه نینجامیده است. و باز از همین روست که موزه ملی ملک به سبب استاندارد بالای مخازن خود – که حاصل چندسال ساماندهی و نوسازی است- تورهای بازدید از مخزن را برای موزهداران، خبرنگاران و عموم مردم برگزار میکند اما موزه ملی ایران از دیده شدن مخازن خود پرهیز دارد. تنها باری که مخازن این موزه به روی خبرنگاران گشوده شد، زمانی بود که یک دانشآموخته رشته میکروبشناسی به مدیریت موزه برگزیده شد و در واکنش به انتقادهای ناشی از این انتخاب عجیب و غریب، خبرنگاران را به بازدید از مخازن فراخواند تا به طعنه، حاصل چند دهه حضور “متخصصان” در این موزه را پیش روی افکار عمومی قرار دهد. (نگارنده آگاه است که در سالهای اخیر، اقدامات قابل توجهی برای ساماندهی مخازن موزه ملی ایران آغاز شده است.) ۱- در مجموع، میتوان گفت موزه ملی ملک توانسته است در قامت یک نهاد فرهنگی نمودار شود که زیربنای آن را وقفنامه جامع و مانع حاج حسین آقای ملک شکل میدهد و ساختار مبتنی بر آن، امکان بازتولید رویههای خاصی را فراهم میکند اما موزه ملی ایران از سطح ساختاری معیوب، تابع سلایق و علایق شخصی و فاقد قدرت بازتولید رویههای مطلوب فراتر نرفته است و تا رسیدن به جایگاه یک نهاد فرهنگی تمام عیار، راه درازی پیش رو دارد. میتوان این مقایسه را در موارد خرد و بزرگ دیگر ادامه داد اما مقصود از مقایسه این دو موزه، برکشیدن یکی و محکوم کردن دیگری نیست. موزه ملی ایران طی هشتاد سال گذشته، هیچگاه از وجود موزهداران صادق و فاضل خالی نبوده است و برخی مدیران آن در زمره نامآوران فرهنگ ایران قرار میگیرند اما تلقی خاصی که از مفهوم “ملی” در این موزه وجود دارد، مانع از پویایی آن شده و کوششهای گاه و بیگاه مدیرانش را در حصار تنگ تفکرات دولتی و بوروکراسی اداری عقیم گذارده است. به بیان دیگر، همان ناکارآمدی و ضعفی که نهاد دولت در بنگاهداری اقتصادی از خود نشان داده، این بار در اداره بزرگترین موزه کشور متبلور شده است. البته موزه ملی ایران را نباید و نمیتوان مانند کارخانجات یا شرکتهای بازرگانی به بخش خصوصی واگذار کرد اما اگر دارای هیأت امنایی متشکل از نمایندگان خبره و فرهیخته ملت (و نه مجموعهای از مقامات سیاسی و مدیران دولتی) باشد و دولت به جای اداره موزه به پشتیبانی از آن بسنده کند، بیشک افقهای امیدبخشی را پیش رو خواهد داشت. آنگاه نه به لفظ که در عمل، “ملی” خواهد بود. حمیدرضا حسینی/ پژوهشگر تاریخ و روزنامهنگار