سرشناسان جعفر شهری(مصاحبه با نصرالله حدادی) ۱ توسط نصرالله حدادی ارسالشده در ۱۳۹۶-۰۷-۲۲ ۰ 8 3,727 «شکر تلخ» شرح حال خودش است مهدی یساولی(مصاحبه گر): جعفر شهری یک استثنا و پدیده در تاریخنگاری معاصر ایران است. بسیاری از دانستههای امروز ما از تهران در یک سده اخیر به ویژه در دوره قاجار از نوشتههای او برآمده است. از همه نوشتههای او که بگذریم، اگر دو مجموعه بزرگ «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم؛ زندگی، کسب و کار» و «طهران قدیم» نبود، بخشی مهم از آگاهیهای ما درباره تهران به ویژه در روزگار قاجار و پهلوی اول، امروز در دسترس نبود؛ چون آنچه را جعفر شهری در کتاب هایش آورده و روشی که در تالیف در پیش گرفته است، در نوشتههای دیگران اصلا دیده نمیشود. او زندگی روزمره مردم در تهران را به جزییات آورده است؛ سنتها، آیینها، رفتارها، مَثلها، رخدادها و دگرگونیهای تهران و مردم آن به زبانی روایی و همهفهم در نوشتههای جعفر شهری آمده است. او به روشی که میتوان آن را «عریاننویسی» نامید، هر آنچه را از تهران و ساکنان آن در دورههای قاجار و پهلوی اول میدانسته یا گرد آورده بوده، به شیوهای از تاریخنگاری که در ایران ویژه خود او به شمار میآید، در دو مجموعه بزرگ نگاشته است. علی بلوکباشی، آثار او را از داستان و سفرنامه گرفته تا پژوهشهای تاریخی- اجتماعی، گنجینهای از اطلاعات درباره تاریخ و فرهنگ جامعه تهران سنتیِ در گذار به تجدد برمیشمرد. عباس میلانی در نوشتار «تجدد و تجدد ستیزی در ایران» در معرفی و نقد دو اثر شهری، شکر تلخ و طهران قدیم، کمتر کتابی را در میان کتابهای خاطرات و اسناد همسنگ آنها میداند. به تعبیر وی این پژوهشگر برجسته، این دو کتاب، دانشنامه فرهنگ و زبان عامیانه مردم تهران و چیزی در حد امثال و حکم دهخدا است. بسیاری از پژوهشگران، پس از انتشار آثار او، از آنها بهره گرفتهاند. با این وجود، قدر جعفر شهری و ارزش کارهای بزرگ او آنگونه که شایسته بوده، دانسته نشده است. آگاهی از این که فردی چون جعفر شهری چگونه توانسته است اینگونه جزییات زندگی و فرهنگ مردم تهران را در یک سده گذشته ثبت و روایت کند، میتواند موضوعی مهم باشد؛ از آنرو که پژوهشگران و دوستداران نوشتههای او و نیز مخالفان چنین روش تاریخنگاری را با روش گردآوری اطلاعات و نگارش مطلبها آشنا میکند. نصرالله حدادی، پژوهشگر و تهرانشناس، به دلیل سالها همنشینی با جعفر شهری، میتواند تصویری از این تاریخنگار بزرگ فرهنگ و زندگی مردم در تهران قدیم ارایه کند. « جناب حدادی! شما در چه برههای از زندگی جعفر شهری و چگونه با او پیوند یافتید؟ آشنایی من با جعفر شهری به سال ١٣۵٧ برمیگردد که من در انتشارات امیرکبیر کتاب «شکر تلخ» شهری را خریدم. انتشارات امیرکبیر کتاب را تازه چاپ کرده بود. ده پانزده صفحه از این کتاب را خواندم اما همشیرهام آن را به دوستاش داد و او هم گویا آن کتاب را گم کرد. بعد هم نسخههای این کتاب را از امیرکبیر جمع و خمیر کردند و من همچنان در حسرت آن پانزده صفحهای ماندم که پیشتر خوانده بودم. آن روزها دربهدر دنبال شهری میگشتم. یک روز مجید تفرشی [پژوهشگر تاریخ] گفت از تلفن ١١٨ توانسته شماره تلفن شهری را پیدا کند. ماه رمضان سال ١٣۶٣، وسط تابستان بود که به خانه شهری زنگ زدم. خانم شهری، نصرت اکبرنظری، خدا رحمتاش کند تلفن را برداشت. گفتم میخواهم استاد را ببینم. قرارمان را برای روز عید فطر همان سال گذاشتند. خانه شهری در تجریش خیابان ارم پلاک ٧٢/٢ بود. من و مجید تفرشی سوار موتور شدیم و به خانه شهری رفتیم. در زدیم و دیدیم آقا پسری آمد در را برای ما باز کرد. بعدها فهمیدیم او آقا مرآت کوچکترین فرزند شهری بوده است. تابستان و هوا گرم بود. عید فطر را تبریک گفتیم. آنجا نشستیم و یکسری مسایل را با استاد گفتیم. من برای این که جعفر شهری را پیدا کنم خیلی کارها کرده بودم. رضا معصومی پسر معصومی زنجانی معروف، با شهری رفیق بود. گفت انتشارات خزر یک کتاباش را به نام حاجی دوباره چاپ کرده. من به چهارراه سیروس، انتشارات خزر رفتم، گفتند خبری از او ندارند. شهری روبهروی پلههای نوروزخان در بازار، زمان جوانیهایش سلمانی داشت؛ سر، هفت هزار، سر و صورت یک تومان! پیش از آن، سر، چهار هزار، سر و صورت هفت هزار. سالنی بزرگ اجاره کرده بود. تعدادی زیاد سلمانی داشت. این هفت قرانی که میگرفت درصدی بود. یعنی مثلا پنج قران برای خود سلمانی و دو یا سه قران برای او بود. شهری خیلی آدم مبتکری بود که حالا میگویم چه کارهایی انجام میداد. خلاصه، آنجا در خانه شهری خیلی صحبت کردیم. به آقای شهری گفتم جلد یک کتاب «گوشهای از تاریخ تهران قدیم»تان که روی کاغذ کاهی چاپ شده است خراب میشود و از بین میرود. خودش گفت من دربهدر دنبال این کتابام. گفتم استاد یک نسخه از این کتاب شما دارم و برایتان زیراکس میکنم. تازه این دستگاههای زیراکس ژاپنی ایران آمده بود و روی کاغذهای عادی زیراکس میکرد. آوردیم و کتاب را شکافتیم و زیراکس و سپس صحافی کردیم. چه سالی بود؟ سال ١٣۶٣. خب کتاب را برای آقای شهری بردیم. در جلسه اول آقای شهری به من هیچ چیز نگفت، فقط یک تلفن از من گرفت. من هم تلفن دفتر انتشارات رسا را دادم. جلسه دوم که پیش آقای شهری رفتیم، گفت به من سر بزنید، غیبت کبرا نداشته باشید. همین شد! مجید تفرشی دیگر نیامد و من خودم خانه آقای شهری میرفتم. دیگر آشنایی با آقای شهری طوری شده بود که ایشان هرچه میخواست مثلا سیگار، چون آن موقع سیگار قاچاق بود و در ناصرخسرو فروخته میشد، از آنجا یک کارتون سیگار برایش میخریدم و به خانهاش میبردم. دیگر حالا آقای شهری ما را به اندرونیاش راه میداد. خانه آقای شهری در کوچه ارم به این صورت بود که یک در ماشینروی ورودی رو به خیابان و یک راهروی چهار متر در حدود هجده نوزده متر داشت که باید طی میکردی تا به حیاط میرسیدی. بعد این حیاط از سمت جلو باغچهای داشت. از سمت راست باید میرفتی و چند تا پله بود که بالا میرفتی. خانه یک نیمطبقه زیر و دو طبقه هم روی این نیمطبقه داشت. شهری، شمیرانی بود؟ نه! برایتان میگویم. خلاصه پلهها را میگرفتیم و بالا میرفتیم. بغل پلهها، راهپله بود که طبقه دوم میرفت. اول کفشکن بود، بعد وارد حال میشدیم، دو تا اتاق سمت چپ بود؛ کتابخانهاش بود که مهمانان رسمی را آنجا میپذیرفت. اگر مهمان رسمی خودمانی بود که یک عبای نایینی پشم شتر روی دوشاش میانداخت و میآمد؛ اگر هم مهمان خودمانی نبود، با کراوات و ریش تراشیده و تمیز میآمد. همیشه هم چوب سیگارش دستاش و سیگارش هم کنارش بود و میکشید. شهری کم حرف میزد البته برای کسانی که حرفی برای گفتن با آنها نداشت. اما برای من که بعدها رفیق شفیق گرمابه و گلستاناش شدم، هر موقع میخواستم بلند شوم، میگفت اِ مثل بند تنبان کوتاه کجا درمیروی، بنشین دیگر تو! و آن موقع مثلا تا ساعت دو نصف شب میشد. این باب آشنایی من با شهری شد و دیگر با او رفیق و دوست شدم. روی همین دوستی پیشنهاد کردم که آقا شما اگر کتابی داری بدهید چاپ کنیم. نهایت این شد که ایشان سال ١٣۶۵ کتاب «تهران در قرن سیزدهم»اش را داد. این کتاب در سال ١٣۶٨ چاپ شد. من مرارتهای خیلی زیاد سر این کتاب کشیدم و خیلی اذیت شدم. هر چه بود، به هر صورت طی شد. اوبراساس چه پژوهشهایامدرکهایی این کتاب بزرگ رانگاشته بود؟ مرحوم شهری این کتاب را با استفاده از حافظهاش بدون مراجعه به هر سند و مدرکی نوشته بود؛ اگر سند و مدرکی هم بوده ایشان قبلا خوانده و در حافظه داشته است. شهری اما اساسا آنطور که خودش میگوید نخستین نوشتههایش را در دوران نوجوانی گویا به صورت فکاهی به روزنامههای ناهید یا توفیق میداده است. یکی از بزرگان خانوادهاش گویا یک نسبت سببی با خاندان فیروزآبادی داشت. یک نفر از خانواده فیروزآبادی منزل پدری شهری آمده بوده و تصادفا نوشتههای او را میبیند و خوشاش میآید. میپرسد این نوشته برای چه کسی است. شهری خیلی سرش را بالا میگیرد و میگوید من نوشتم و بعد هم تشویقاش میکند هم منعاش میکند! می گوید این کار را نکن، کاری که تو داری میکنی دردسر دارد و برایت مشکلات درست میکند. شهری بعدها میگفت نصیحت آن روز خیلی مرا ناراحت کرد ولی بعدها فهمیدم چقدر حرف درستی بوده است. شهری حافظهای بسیار عجیب داشت. همه چیز را خیلی موبهمو در یاد داشت. برای این که با آثار و نوشتههای جعفر شهری آشنا شده و زمینههای پیدایش آن ها را بهتر بدانیم، باید پایگاه اجتماعی و خانوادگی شهری را بشکافم. جعفرشهری تحصیلات دانشگاهی داشت؟ شهری تا کلاس دوم دبستان بیشتر نخوانده بود؛ آن هم نظام کاملا قدیم در دوره قاجار. او متولد ٣٠ تیر سال ١٢٩٣ در محله عودلاجان تهران بود. نام پدرش میرزا و نام مادرش کبرا بود. او شرح حال خودش را در کتاب «شکر تلخ» میگوید. جواد در شکر تلخ، همان جعفر شهری است، میرزا پدرش و کبرا هم همینطور مادرش! اول کتاب هم آن را به مادرش تقدیم کرده. شهری یک تریلوژی از زندگی خودش دارد؛ شکر تلخ، گزنه و قلم سرنوشت. این سهگانه، زندگی او را از تولد تا زمانی نشان میدهد که زنده بوده است. قلم سرنوشت تنها کتابی بود که وقتی منتشر شد، جعفر شهری دیگر نبود؛ او در هشتم آذر ١٣٧٨ درگذشته بود. خانواده پدری و خانواده مادری شهری آنطور که مشخص است ثروتمند بوده و دستشان به دهنشان میرسیده است. نکته جالب توجه، زمانهای است که او در آن به دنیا میآید. آن برهه، دورانی عجیب و غریب در تاریخ ایران است. دوره پادشاهی احمد شاه، هرجومرجهای سیاسی، درگیریها، مشکلات و مسایل از یکسو و قحطی سالهای ١٢٩٧ و ١٢٩٨ را در خود داشته است. این دوره با دوره جنگ اول جهانی همزمان میشود. کتاب «شکر تلخ» دقیقا از همین قحطی شروع میشود. بخش نخست آن سال قحطی دمپختک است. من این را باور دارم که شهری حوادث چهار سالگیاش را به یاد میآورد، زیرا این درباره خودم هم صدق میکند؛ چهار یا پنج ساله بودم که سوار ماشیندودی شدیم و الان دقیقا یادم است. شهری ابتدا همان موقعها [نوجوانی] با روزنامهها با نام مستعار همکاری میکند. مطالب گوناگون از جمله فکاهی با عنوان میرزا ممجعفر یا کاشف مینوشته است. همه کتابهایی هم که مثلا طب قدیم را به زبان ساده کرده بود با همین عنوانهای چاپ میکرد. شهری تا زمان «شکر تلخ» همه کتابهایش را خودش چاپ کرده بود. او بعدها با انجوی شیرازی و انتشارات امیرکبیر و عبدالرحیم جعفری آشنا شد. اینها در کار کتابهای جعفر شهری تحول ایجاد کرد. او تا پیش از آن نویسندهای کاملا غریبه بود و کسی ناماش را نمیدانست. خودش کتابها را چاپ میکرد و میفروخت. اما در عین حال در بازار فعالیت میکرد. دوچرخه میخرید و میفروخت و کارهای خیلی زیاد دیگر انجام میداد. اصلا به همین دلیل است که بر جزییات کارهای قدیمی واقف بود زیرا خیلی از آن کارها را خودش کرده بود، حتی بنایی، نجاری و کار در دکان عطاری! جعفر شهری(مصاحبه با نصرالله حدادی) بخش اول منبع:شهروند