خاطرات مسجد جامع تهران ،مسجدی با هفت شبستان توسط تهران شناسی ارسالشده در ۱۳۹۶-۰۸-۰۱ ۰ 23 3,603 خاطرات احمد مسجدجامعی از مسجدجامع بعضی وقتها در رؤیاهای خودم سری به خانۀ پدری میزنم. این خانه از ورای این همه سال، دیگر به وهم میماند. نه وهم مطلق؛ چیزی میان واقعیت و رؤیا. خانهای که نه هست تا آن را واقعی بدانم و نه نیست تا آن را وهم و رؤیا بخوانم. الآن که به خانه بازگشتهام تنگ غروب است. هشتی و حیاط خانه را آب و جارو کردهاند و بوی آجرهای قزّاقی آبخورده، که نمیشود وصفش کرد، تمام صحن و سرای خانه را آکنده است. همین بوی یگانه است که هنوز، از دیروز تا امروز، مشامم از آن پر است و همین بوست که مرا مثل آونگی میان واقعیت امروز و وهم و رؤیای آن سالهای دور تاب میدهد و بیتاب میکند و بخواهم یا نخواهم، به رؤیایی ناگریز و ناگزیر میکشاند که مرا به دهۀ چهل بازمیگرداند و به آن خانۀ جا خوش کرده در کوچۀ مسجدجامع تهران میبَرد. از میان مِه میگذرم و در خانۀ درندشت فرود میآیم؛ خانهای با حیاط آجرفرش و حوض سنگی بسیار بزرگ و باغچههای شمشاد و تک چنار سربلند و دو سه درخت آلبالو و گیلاس و گلها وگلدانهای پریوش و اطلسی و یاس و شاهپسند و شمعدانی در باغچه و یا چیده بر پاشویههای حوض؛ با زیرزمینهایی با طاق ضربی و دیوارهایی تا کمر پوشیده از کاشیهای قدیمی گلومرغ و نقش پهلوانان شاهنامه؛ با اتاقهای فراخ پنجدری با شیشههای رنگارنگ و هشتی ورودی و حیاط اصلی. اینجا خانۀ پدری من است که همچون انگشتری گرانبها و بیمانند در دل کوچۀ مسجدجامع نشسته بود و اکنون سالهاست که کلاغی از آسمان آمده و آن را از پاشویۀ حوض ربوده و دیگر نیست. خودش نیست و حسرتش، تا باشم، خواهد بود. تا بیست سال پیش این خانۀ یگانه، که از بناهای تاریخی تهران بهشمار میآید، هنوز نگین کوچۀ مسجدجامع بود. هنوز برقرار بود و قرار بود تبدیل به «موزۀ مشاغل تهران» شود و در دل بازار کهن تهران به یادگار بماند. با همین خیال خام بود که بیست سال پیش آن را به بهایی اندک فروختیم، اما زود، خیلی زود، بر ویرانۀ آن و خاطراتش، پاساژی سربرآورد که هنوز هم پابرجاست. این سرنوشت محتوم همۀ خانههای قدیمی کوچهها و پسکوچهها و خیابانهای این شهر بیوفا است که از میان میروند و از آنها جز خاطرات و نشانهای خاطرهانگیزشان نمیماند. از خانهایی که دیگر نیست، پا به کوچه و محلۀ مسجدجامع میگذارم که هنوز هست. هست، اما مثل جسمی بیرمق که از جوانی و شادابیاش تنها خاطراتی باقی مانده. چه خوب که هنوز میشود با هزار جوی خاطره، با هزار بوی خاطره، به هزارتوی خاطره رفت و در خیال مرگ عزیزی ازدسترفته را انکار کرد. کوچۀ مسجدجامع که بین بازار مسجدجامع و بازار آهنگرها واقع شده، نام و اعتبار خود را از مسجدی میگیرد که عمری به درازای تاریخ تهران دارد. این کوچۀ بسیار قدیمی که حلقۀ مسکونی پیرامون مسجد را تکمیل میکرده، در کنار بافت تجاری و کسبوکار و ارگ سلطنتی، به تهران قدیم شکل میداده است. مسجدجامع، که از قدیمیترین بناهای تهران امروز است، مسجدی نیست که در دل محلهای ساخته شده باشد، بلکه بنایی است که وجودش مایۀ شکلگیری شهر و بازار بزرگ تهران و فضاهای مسکونی پیرامونیاش شده است. مسجدجامع بنایی کهن است که به روایتی سابقۀ بعضی از قسمتهای بنای فعلی آن، به دوران آل بویه میرسد و نزدیک به هزار سال عمر دارد و بادگیرهای آن، که بهرغم عمر طولانی همچنان پابرجاست، شاهدی بر این عمر دراز است. مسجدجامع نزدیک به هزار سال عمر دارد و، به روایتی، بخشی از بنای فعلی آن در دوران آل بویه ساخته شده و دو ردیف بادگیری که در شرق و غرب مسجد هنوز پابرجاست گواهی بر این امر است. مسجدجامع هفت شبستان جدای از هم دارد که کوچکترین آنها، با اندکی فاصله از صحن مسجد، در کنار حمامهای محله، حمام مردانۀ «شیخ» و حمام زنانۀ «زعفران» (که به نام زعفرانباجی دایۀ ناصرالدین شاه قاجار بود. محمد شاه قسمتی از اراضی ولنجک را به او بخشید و اکنون آن منطقه به نام زعفرانیه شناخته می شود)، و روبهروی چلوکبابی مرحوم مرشد ساخته شده است. قدیمیترین شبستان مسجد مشهور به «شبستان شاه آبادی»، در جنوب غرب صحن مسجد ساخته شده است. پس از شبستان شاه آبادی، قدیمیترین شبستان، زیر گنبد واقع شده که به «شبستان عتیق» معروف است و چنان که از نامش پیداست، قدمت آن از سایر فضاهای موجود مسجد بیشتر است. ساخت این شبستان، بنا به شواهدی، دستکم مربوط به پیش از دورۀ صفویه است. قسمت جلو شبستان، آنجایی که محراب قرار گرفته، متعلق به دورۀ قاجار و دارای تزئیناتی از کاشی و گچ است و با بقیۀ بنا شکل و ساختاری متفاوت دارد. آجرچینی دیوارها به شکل صندوقی است که دیوارهای دوجدارۀ امروزی را تداعی میکند. میگویند قسمت جلو مسجد بخشی از کوچه، یعنی فضای عمومی شهر، بوده که در دورۀ قاجار به شبستان افزوده اند. از همین رو، امام جماعتهای پیشین عمل به احتیاط میکردهاند و با یک فرش انداز فاصله از محراب، در همان فضای قدیمی اقامۀ نماز میکردهاند؛ چراکه در درستی شیوۀ تملک آن بخش از زمین بنا و اضافهشدن آن به مسجد تردید داشته اند. پنجرهای در محراب قرار دارد که پشت آن برفانداز مسجد واقع شده بود. وجود پنجره در محراب از موارد بسیار نادر است و احتمالاً هدف از ساختن آن از یک سو کمک به روشنایی شبستان و از سوی دیگر تنظیم جریان هواست؛ زیرا درِ ورودی شبستان درست روبهروی محراب قرار دارد. در ضلع شمالی صحن مسجد، شبستان دیگری بود که سقفش نیمطبقه از سطح حیاط بالاتر بود و اصل شبستان در زیرزمین قرار داشت و در فصل گرما از آنجا استفاده میکردند. بعدها این شبستان محل برگزاری مراسم دعای کمیلِ شبهای جمعه و دعای سحرهای ماه رمضان شد و بر روی آن مهتابی زیبایی تعبیه شده که مرحوم شیخ محمدرضا حکمی تابستانها بر روی مهتابی آن اقامۀ جماعت میکرد. بعد از درگذشت او، مرحوم شیخ مجتبی تهرانی، شاگرد برجستۀ امام راحل، جانشین وی شد. شبستان دیگر، «شبستان استرآبادی» است که از دورۀ پهلوی اول بهجا مانده و در پشت همین مهتابی است. تابستانها گاهی نماز جماعت را در پشتبام این محل اقامه میکردند که بسیار باصفا بود؛ زیرا در آن روزگار در اطراف آن ساختمان بلندتری وجود نداشت که مانع جریان آزاد هوا و باد باشد یا دید نمازگزاران را محدود کند. شبستان دیگری به نام گرمخانه وجود دارد که از جنوب شرق با راهرویی به حیاط مسجد وصل میشود و برخلاف شبستان شاهآبادی و عتیق درِ ورودی آن به محراب گشوده نمیشود. نام گرمخانه یادگار زمانی است که این محل پذیرای مسافران کم بضاعتی بود که به تهران میآمدند. نزدیکترین خیابان به کوچۀ مسجدجامع خیابان بوذرجمهری بود که گاراژ بیشتر بنگاههای مسافربری در آن قرار داشت. این شرکتها به دو گونه نامگذاری شده بودند؛ برخی با ترکیب دو کلمۀ فارسی، مانند گیتینورد یا میهننورد، و بعضی با ترکیب کلمههای فارسی و لاتین، مانند اتوشهپر یا ترانسپورت شمسالعماره، که به فاصلۀ کمی در خیابان ناصرخسرو، روبهروی در شرقی کاخ گلستان، قرار داشتند. مسافرانی که از شهرستانها به تهران میآمدند سه گروه بودند: برخی در تهران منزل و مأوا یا آشنا و بستگانی داشتند و طبعاً به آنجا میرفتند. بعضی نیز در مسافرخانههای اطراف اقامت میکردند؛ در این خیابان از اینگونه خدمات زیاد بود. گروه سومی هم بودند که بضاعت چندانی نداشتند و مجبور بودند شب را در جایی بگذرانند که هزینهای برایشان نداشته باشد. محل اقامت این اشخاص همین گرمخانۀ کنار مسجد بود. نزدیک گرمخانه حمام و نانوایی و غذاخوری و سرویس بهداشتی بود که از اذان صبح کار خود را آغاز میکردند و خدمات لازم را به ساکنان گرمخانه هم میدادند. شبستان چهلستون بزرگترین شبستان مسجد است که بیش از هزار مترمربع مساحت، سیوشش ستون هشتضلعی و سه محراب مجزا دارد. به نوشتۀ کتیبۀ ورودی آن در ۱۲۴۰ ق به همت میرزا مسیح تهرانی و از مال شخصی او بنا گردید. تنها درخت توت این مسجد عمری به درازای این شبستان دارد. سالها پیش، بهویژه در ماه رمضان، نماز جماعت در دو نوبت ظهر و عصر در آن برگزار میشد. به جز شبستان ضلع جنوب غربی صحن مسجد که بنای آن را به قرون پیشتر مربوط میدانند (صحن شاهآبادی)، سایر شبستانها یادگارهایی از دورههای قبل از صفویه، صفویه، قاجار و پهلوی است. در سالهای دور که چراغ برق هنوز وجود نداشت، برای تأمین روشنایی مسجد در شب، در شبستان چهلستون سنگهای شبنمایی تعبیه شده بود که در طول روز نور خورشید را جذب و در خود ذخیره میکردند و در شب انعکاس میدادند. کنار هریک از این سنگها نام واقف آن حک شده بود. علاوه بر آن، در غیاب برق و بلندگوی برقی، صحن و سرای مسجد به گونهای طراحی شده بود که به انعکاس صدای سخنران و واعظ کمک میکرد.